دست در حلقهٔ آن زلف دوتا نتوان کرد | تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد | |
آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم | این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد | |
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست | به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد | |
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت | نسبت دوست به هر بیسروپا نتوان کرد | |
سروبالای من آن گه که درآید به سماع | چه محل جامهٔ جان را که قبا نتوان کرد | |
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن | که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد | |
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست | حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد | |
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن | روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد | |
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف | تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد | |
بجز ابروی تو، محراب دل حافظ نیست | طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد |
پ.ن: چه زود داره میگذره همه چی! چقدر بی سروصدا! همه اتفاقاتی که جلوی چشمای آدم میفته و میگذره و کاری نمیشه کرد جز نگاه کردن .
پ.ن2: واقعا برای بچه هایی که میذارن میرن از این کشور جایی برای کار کردن نیست؟! کی پس بمونه درست کنه اینجا رو؟!
پ.ن3: جالبه برام! چقدر تو ایران میشه راحت جو راه انداخت و صحبت های روزمره مردم رو نسبت به موضوع خاصی جهت دهی کرد! مثلا یهو بحث همه میشه منو تو استیج!! یا یهو میشه سگ آزاری یا . نمیگم چیز بدی هست! فقط اینکه به نظرم میشه خیلی از این موضوع استفاده های خوبی کرد.
پ.ن4: من حرف خاصی نزدم! فقط بهش گفتم چجوری خودم مشکلاتم رو مدیریت میکنم. خوشحالم که به دردش خورد.
پ.ن5: ما به هرکی فکر کردیم فرداش دیدیمش!
پ.ن6: تلگرامم رو باز کردم. توش اسمم رو سرچ کردم. تمام پیام هایی که برام فرستاده بودن و توش اسم من رو نوشته بودن آورد. خیلی جالب بود برام خوندن این پیام ها در کنار هم!
پ.ن7: دیدن غم و ناراحتی یه مادر خیلی سخته. من که تاب نمیارم. حالا چه برسه که این مادر، مادر همه ماها باشه.
پ.ن8: ایندفعه چهرت خیلی نورانی شده بود! خوب باشی در پناه حق.
پ.ن9: چقدر این شعر قشنگه! نه؟
درباره این سایت